توجه: برای تبادل بنر یا لینک با پشتیبانی تماس بگیرید...
نمیـــــــــــــــــــــدانم..........
ﭼﺸﻤــﺎﻧﺖ ﺑﺎ مـــــــــــــــــن چہ مےکند!!!
ﻓﻘﻂ ﻭقتے کہ ﻧﮕﺎﻫﻢ مےکنے ﭼﻨﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﻄﻨﺖ
ﻧﮕﺎﻫﺖ میــــــــــــــــــــــلرزد
کہ ﺣﺲ میــــــــــــــــــــــکنم ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ
ﻓــــــــــﺪﺍ ﺷﺪﻥ ...
ﺑﺮﺍے ﭼـــﺸﻤﻬﺎﯾــــــــــــــے کہ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎے مـــــــــــــــــن ﺍﺳﺖ.......
به سلامتی اونکه سلامتیش رو پای عشقش داد و برای همیشه رفت
به سلامتی اونکه خوب میدونست اگه بره دیگه نمیتونه برگرده اما رفت و هرگز برنگشت
به سلامتی اونکه هر وقت تنها میشد به جای اینکه از بی وفاییها دلگیر بشه فقط اخم میکرد تا بدونی چقدر دوست داره
به سلامتی تنهایی
به سلامتی دلی که شکست اما هیچکس صدای دل شکسته اش رو نشنید
به سلامتی اونکه برای همیشه رفت
به سلامتی تنهاییم که بعد از تو"... اونو با هیچ احدالناسی تقسیم نخواهم کرد!!!
دست در دست
ديوانه مي شوي وقتي عاشق چشماني مي شوي که نگاهش را از تو دريغ مي کند
وقتي بيمار لبخند کسي هستي که هرگز به تو نمي خندد
جز ديوانگي چاره اي نيست بانو
بيا گيسو پريشان کن تا من به عطر گيسوي تو به جاي از دنيا تبعيد شوم
شايد از اين ديوانگي وارهم بانو
بانو نه رد مي شوي نه مي ماني
بانو من را به چه ديوانه کرده اي؟
به کدام حبس عبد بانو مرا مي خواني؟
بانو راستي...
راستي شما اين همه ديوانه را مي خواهيد چکار؟
ديوانه مي شوي وقتي عاشق مي شوي
عاشق دستاني که گرمايش را لمس نمي کني
ديوانه مي شوي....!!!!!؟؟؟؟
آرامشــی می خواهم...
خلوتــی می خواهم...
تــو باشی و من در کنار هـــــم …
تو …
سکوت کنــی…
و مــن
گوش کنم..!
خـــ ــدا شانـــ ــه های مارو فقــ ــط برای اینکــ ــه کوله بـــ ــار
غــ ــم هارو بزاریم روشون نیافریده
آفریده تـــ ــا گـــ ــاهی بندازیمشون بالا و بگــ ــیم:
بــــ ـــی خــــ ـــیال..!
در تلاطم آغوشت
احمقانه است شناگر ماهری بودن
در تو ، تنها باید غرق شد…
☜ﻧﻈـــــﺮ ﺷﺨﺼﯽ ﻣـــــﻦ ﺍﯾﻨﻪ ... ❂
ﺍِﻧﻘــــــــﺪ ﻭﺍﺳـــﻪ ﻃـــــﺮﻓﺖ ...
ﺧـــــﺎﻁﺭﻩ ﺧـــــﻮﺑــــ ...
ﺑﺴـــــﺎﺯ ...
ﮐﻪ ﺩﻫﻨــــــﺶ ...
ﺁﺳﻔﺎﻟﺖ ﺷـــــــــــﻪ ﺑﺨــــﻮﺍﺩ ...
ﻓـــــــﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﻨــﻪ
(بگم این نظر شخصی من نیست ولی مخالفم نیستم :D
و برايم بهترين هستي ،
دنيا را نميخواهم ،
تو زندگي من هستي
اينگونه مرا نگاه نکن ،
فکر کرده اي که از نگاهت خسته ميشوم ،
نه عزيزم بيشتر از اينکه هستم عاشقت ميشوم
پس آنقدر نگاهم کن ،
تا ديوانه شوم !
من از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم
و از تمــــام زمین یک خیابان را …
و از تمام تو یک دست ڪه قفــــل شده در دست مـن...
ای دریغا لحظه ای آمد که لب هایم سخت خاموشند و بر آنها کلامی نیست
خواهمت بدرود گویم تا زمانی دور زآنکه دیگر با توام شوق سلامی نیست
تو را…
برای همه ی شب هایی بی مهتاب …
برای کـوچـه هایی پر از سـکـوت …
برای دشت های بی گل …
برای دریاهای خشک شده …
برای آسمان های بی باران …
و برای همه ی چیزهایی که باید باشد و نیست می خواهـم...
هــــــــیــــــس
اگـــــــه مـــــــال مـــنــی
اجـــــازتـــم دســـت مــنـــه
هـــمــه چـــیــزتــم مــال مـــنــه
پــس چــروک پـــیــشـونـیـتــم مــال مـنـــه
تــنها جــایـی کـه بـهـت اجازه میـدم نـاراحـت شــی
زیـــر تــابــوت مــنــه
پــس فــقــط بــرام بـخــنــد!!!!
ضـبـط میـکـنـم تــمـام حــرفـهـایـت را
نـــه بـرای روزهـای بـی تــو بــودن
صـدایـت آنـقـدر آرامم میـکـنـد
کـه یـادم میـرود بـایـد نـفـس بـکـشــم!!!
داشتنت مثل هوای برفی یا نم نم باران جاده
شمال
یا مثل آن بغلی که عاشقت است و تنهایت نمی
گذارد
و یا مثل برگشتن آدمی که سالهای سال منتظر
آمدنش
بودی ؛
آی می چسبد …
سختـــه اسمش رو از گوشیت پاک کنی
سختــهsms هاشو پاک کنی..
اما خیلی سختــــــ تره
هر وقتsms میاد اولیـــن نفر اون بیاد تو ذهنت!!!
آغـِـشـتــه بــه تــُـو می شـَـوَد
روحـَـم
نــَـفـَـسـَم
بــَـنـد بــَـنــد وجــودَم
وَقـــتــی دَر حـِـصارِ دَســتــانَـت
بــــــوسـه بـــــــــاران
می شــَـوَم
اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشماش زل بزنی ...!!
نمی تونی دوریش رو تحمل بکنی ....!!
نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری ...!!
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری ...!!
برای همین عاشقا دیوونه میشن...!!
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست///
داستان رمانتیک عاشقانه دخترک،داستان عاشقانه
اخرین شب سال بود، برف سنگینی همه جا را احاطه کرده بود و هوای بیرون بشدت سرد بود. در سرما و تاریکی شب یک دختر مسکین و تهی دست قدم می زد. او نه کلاهی برسر داشت و نه کفشی بر پا، هنگامیکه از خانه امد بیرون کفش پوشیده بود اما انگار که ان کفشها خیلی بزرگ بودند، انها متعلق به مادرش بود، اما با این حال او همچنان با ان کفشهای بزرگ در خیابان می دوید، کفشها خیلی سنگین شده بودند، هنگامی که می دوید از پاییش بیرون امدند. یکی از بچه ها لنگه کفشی پیدا کرد.
کفش را برداشت و فرار کرد، دخترک نتوانست لنگه کفشش را پیدا کند، این بود که دخترک با پاهای کوچک و برهنه اش به راه افتاد.
گـــــاهـــــی وقـــــتــــا مــــجـــــبـــــوری احـــــمــــق باشـــی !
روی کاغذ مـــــــیــــــــــنــــــــویــــــســـــــــــم
دســـــتــــــهـــــــای تـــــــــــــــــو . . .
و روی آن دســــت مــــــــــیــــــــــــــکـــــــشـــــــــــم . . . ! ! !
مـ ـا نـسـلـی هـسـتـیـم
کـه مـهـم تـریـن حـرفـای خـود را نـگـفـتـیـم و نـوشـتـیـم
واقعی بودیم ، باورمان نکردند
مجازی شدیم ، فیلترمان کردند ،
و چه دنیای ساخته اند برای ما ، نسل سوخته...!
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!
و آروم کنار هم نشستن . . .
دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد !
پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره
به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که
شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه . . .
دختر قبل از این که نامه ی پسرو بخونه به اون گفت که دیگه از اون خسته شده ، دیگه عشقش رو نسبت به اون
از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه . . .
ایـن روزهــا....
دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام
حــال مـ ــن خــــــــوب است
خــوبِ خــوب
فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی
همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست
و فکـر مـی کنـــم
ایـن روزهـــا...
خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است
چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا
او...
از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است
و مـــن...
از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهـــایم...
ترشحات خوبی هایت
به سنگین ترین نقطه قلبم رسیده است
سبک تر شده ام حالا،مثل پروانه
استشهاد سلولهای بدنم گواهی میدهد
به بیکران شدن روحم در انزوای جسمت
من در ترانه های تو غرق شده ام
جنگ دست و پایم بی فایده است
وقتی روحم را از چنگم در اورده ای
من با تو زنده ام یا مرده ؟
شک نکن...!!!
اینده ای خواهم ساخت که...
گذشته ام جلویش زانوبزند....
قرارنیست من هم دل کسی را بسوزانم
برعکس کسی را که واردزندگیم میشود...
انقدرخوشبخت میکنم که...
به هرروزی که جای (او)نیستی به خودت (لعنت) بفرستی...
عادت نـــــــــــــدارم درد دلـــــــــــــــم
را به همــــــــــــــــــــه کــــــــــــس بگویــــــــم
پس خاکـــــــــش میکنـــــم زیر چهره خنـــدانـــــم
تا همــــــــــه فکـــــــر کننـــــــــــــــد.....
ن دردی دارم ن قلبــــــــــــــــــی..!!
میگویم برو..........
نه اینکه دوستت نداشته باشم!
نه اینکه عاشقت نیستم!
نه اینکه نمی خواهمت!
میگویم برو.........
چون وقتی خودت هستی و دلت جای دیگریست.....
بودنت مشکلی را حل نمی کند!
فقط دلتنگ ترم می کند.....!!!!